ظهر که ماشین را نزدیک خانه مامان پارک کردم و یوسف را به ایشان سپردم و اسنپ گرفتم برای دیدن خیرخواهترین، فکر میکردم به اندازه کافی باهوش، دارای ایدههای تازه، پر انرژی برای شروع پروژه تازهای که دوستش داشتم و میتوانستم در خانه روی آن کار کنم هستم. بلاگ مستطاب زندگی...
ما را در سایت بلاگ مستطاب زندگی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mostataba بازدید : 126 تاريخ : جمعه 5 آبان 1396 ساعت: 7:47